خر و گرگ
04 دی 1392 توسط یاس سپید
خری بیمار شد و در صحرایی افتاد، گرگی در نزد او نشست که چون بمیرد او را بخورد.
خر گفت: ای گرگ …
خری بیمار شد و در صحرایی افتاد، گرگی در نزد او نشست که چون بمیرد او را بخورد.
خر گفت: ای گرگ اگر کاری داری برو پی کار خود که من به این زودی نمی میرم. زیرا که من از آن سخت جانهای عالمم.
گرگ گفت: باکی نیست، من هم از آن بیکار های عالمم؛ اینجا خواهم نشست تا تو بمیری.